.

.

میلاد -منیرو روانی پور

گفت : ما در مرحله گذار هستیم...
زن گفت : مقصودت مرحله غارت است ؟
پشت پنجره ایستاده بود. گوشی به دست تقلا می کرد میان دود وکثافت برج میلاد را ببیند. پیدا نبود. روبرویش پایتخت مثل زنی بدبخت و فلک زده زنی که با آخرین تقلاها به چشمان چلقیده و کورش سرمه کشیده باشد نشسته بود. دماوند پیدا نبود و نه هیچ کوه دیگر...
می گفت : همه کشورها این لحظات را تجربه کرده اند 
می گفت همه جا لندن پاریس...
زن گفت : حالا نوبت تجربه مونگلاست اونم تو قرن بیست ویکم.
مرد گفت : اگر منطقی فکر کنی...
زن چرخید رو به قفسه کتابخانه و گفت: 
منطقم رفته تو منطقه جاکشها جاکشی یاد بگیره 
دستش ماند روی کتاب زرشکی. کتاب را برداشت کتابهای دیگر روی هم یله شدند. ورق زد.
حتما باید اینجا باشد
مرد گفت به هرحال دوران گذار است.
زن ورق زنان گفت: گذار به چی.
به همان چیزی که تو می خواستی.
زن گفت: لازمه برای رسیدن به این چیز همه توی یه کاسه گه غلت و واغلت بزنیم ؟
خنده مرد پاک مصنوعی بود 
هنوز همانی که بودی.
زن گفت: خیال میکنی. 
مرد گفت: یعنی عوض شدی ؟
چه جور 
به لیست داستانها نگاه کرد. اتاق شماره شش توی این یکی هم نبود. روی صفحه کاهی چخوف موذیانه می خندید.فکر کرد : زمان تو جای خندیدن هنوز بود.
بلند گفت: خوش به حالت.
مرد گفت: اینجا هم گرفتاریهای خودشوداره 
زن به گوشی زرشکی زل زد. چه گفته بود ؟
باتو نبودم.
کسی اونجا هست ؟
اره.
کی؟ 
یه مرد چهل ساله شوخ وشنگ 
پس خوش به حال تو 
می خوای باهاش حال و احوال کنی؟
نه 
چه بهتر. 
چرا؟
چون اولا تورو نمی شناسه دوما نمی تونه حرف بزنه.
لاله.
نخیر....عکسه .
عکس منه ؟
عکس چخوف.
نگفتم عوض نمی شی 
صدا شاد بود 
شدم. باور کن
چه طوری ؟تو هنوز عین کنه می چسپی به همه چیز 
به تو یکی نمی چسپم 
یه زمانی چسپیدی 
خیال میکردم ادمی 
نبودم...؟
بودی؟
نگفتم عوض نمی شی 
د...شدم...خیلی وقته...

زن نشست روی صندلی پاشنه پاها را روی لبه میز گذاشت 
حوصله ت سر رفت 
نه به خدا 
می دونی اصل قضیه چیه 
نه 
حق داری 
خوب بگو تا بدونم 
بگم هم نمی فهمی
مردخندید 
حالا تو بگو 
واقعا می خوای بدونی 
حتما
ببین اونوقتا تا زانو تو گه بودم حالا تاخرخره...

برای لحظه ای صداخاموش شد 
پیداست حالت خوش نیست 
نخیر خیلی هم سر حالم. 
می بینم.
تو کی میدیدی که حالا ببینی.
خودت خواستی بمونی اونجا.
نمی خواستم فلنگو ببندم 
الان میخوای 
زن اب دهانش را قورت داد 
بی خیال شو 
می تونم برات کاری کنم 
هیچ کس نمی تونه برای من کاری کنه. 
مثل همیشه لج باز.
نه مثل همیشه بدتر ازهمیشه 
اخر...
می خوام بمونم تا اخرش 
که چی بشه 
که همه بفمن ما ل من نیست. 
اون جریان واقعا جدیه ؟
زنگ زدی اینو بدونی ؟
زنگ زدم صداتو بشنوم.
که ببینی شبیه صدای یه مامان هست یانه ؟
هرجور می خوای فکر کن.
خوش دارم اینجوری فکرکنم.
باشه فقط سعی کن خونسرد باشی.


خوش داری بدونی مگر نه ؟ 
سگوت 
سه هفته اس گرفتارم 
یعنی هیچ قاعده و قانونی نیست 
چرا قاعده ش اینه که من تنها زن تنهای این ساختمان هستم و فقط من می تونستم این کاره باشم 
بچه پشت در خونه تو بوده 
پس خبرا رسیده 
خوب شهر کوچیکه 
اندازه تهرون 
جدی میگم ادم اینجاوقت زیادمیاره 
پس تو تو وقت اضافی داری بازی میکنی 
نه نگران بودم 
که چی 
که اذیت بشی 
شدم..
صدا جاخورده و بلند میگوید 
زندان بودی ؟
نه می رم 
برای چی 
همه دیدن که من می خواستم بچه را بندازم تو شوتینگ 
همه صدای گریه بچه را شنیدن همه مرا دید ن که شکممم بالا امده بعدا ز یه مدتی غیبم زده و بعد 
همون موقع که شاید رفته بودی شیراز 
شیراز نه نیشابور 
رفته بودی چکار 
رفتم پیش خیام 
تو چله زمستون 
حتما ماه و روزش هم می دونی 
گفتم که تو شهر کوچک
شهری که از تهرون کوچکتره.
نه جدا میگم همیشه وقت می کنی از دوست و اشنا خبر بگیری 
پس تمام داستان رو از بری 
نه چندان 
می خوای بشنوی 
فقط می خوام کمک کنم اگر
اگر مگر بشاش بهش فعلا گیر دادگاهم و 
پیش دگتر زنان هم رفتی 
بله رفتم یعنی بردنم 
چی گفت 
چی گفته باشه خوبه 
چه میدونم 
فعلا یه نامه دارم یه گواهی که مدتها ست که هیچ جانوری را به دنیا نیاورده ام 
نفسی توی تلفن رها می شود 
پس همه چی حله 
د نیست...ادما نمی ذارن 
نمی زارن ؟
بله وقتی داد می زنم میگم زیر همه چی زاییدم هیچ کس نمی فهمه...نمی خواد بفهمه چون همه زیر همه چی زاییدن و حق دارن 
حق دارن ؟
اره چون خیلی وقته تو دستهاشون سنگه دایم میگن ما این سنگها رو کجا بندازیم 
باز شوخی میکنی 
نه جدی خیلی جدی 
توچی تو کجا می اندازی 
چی رو 
سنگی که تو دستته 
خیال میکنی زنگ زدم که خبرچینی کنم 
ابدا 
مسخره میکنی 
اصلا 
عجب 
عجب تو ماه رجبه اینجا همیشه رمضانه 
میخوای قطع کنم بعدا بگیرم 
گرفتنی نیست خیلی وقته پریده 
به هرحال اگر چیزی خواستی 
فقط یه چیز 
بگو 
دارم بالا می ارم از صدات از هیکلت از خودم ازخودت....
میلاد منیرو روانی پور

‘گفت : ما در مرحله گذار هستیم...
زن گفت : مقصودت مرحله غارت است ؟
پشت پنجره ایستاده بود. گوشی به دست تقلا میکرد میان دود وکثافت برج میلاد را ببیند.پیدا نبود.ربرویش پایتخت مثل زنی بدبخت و فلک زده زنی که با اخرین تقلاها به چشمان چلقیده و کورش سرمه کشیده باشد نشسته بود. دماوند پیدا نبود و نه هیچ کوه دیگر...
میگفت : همه کشورها این لحظات را تجربه کرده اند 
میگفت همه جا لندن پاریس...
زن گفت : حالا نوبت تجربه مونگلاست اونم تو قرن بیست ویکم
مرد گفت :اگر منطقی فکر کنی...
زن چرخید رو به قفسه کتابخانه و گفت 
منطقم رفته تو منطقه جاکشها جاکشی یاد بگیره 
دستش ماند روی کتاب زرشکی. کتاب را برداشت کتابهای دیگر روی هم یله شدند. ورق زد.
حتما باید اینجا باشد
مرد گفت به هرحال دوران گذار است.
زن ورق زنان گفت: گذار به چی 
به همان چیزی که تو می خواستی 
زن گفت لازمه برای رسیدن به این چیز همه توی یه کاسه گه غلت و واغلت بزنیم ؟
خنده مرد پاک مصنوعی بود 
هنوز همانی که بودی.
زن گفت: خیال میکنی 
مرد گفت: یعنی عوض شدی ؟
چه جور 
به لیست داستانها نگاه کرد. اتاق شماره شش توی این یکی هم نبود. روی صفحه کاهی چخوف موذیانه می خندید.فکر کرد : زمان تو جای خندیدن هنوز بود.
بلند گفت: خوش به حالت.
مرد گفت: اینجا هم گرفتاریهای خودشوداره 
زن به گوشی زرشکی زل زد. چه گفته بود ؟
باتو نبودم.
کسی اونجا هست ؟
اره.
کی؟ 
یه مرد چهل ساله شوخ وشنگ 
پس خوش به حال تو 
می خوای باهاش حال و احوال کنی؟
نه 
چه بهتر. 
چرا؟
چون اولا تورو نمی شناسه دوما نمی تونه حرف بزنه.
لاله.
نخیر....عکسه .
عکس منه ؟
عکس چخوف.
نگفتم عوض نمی شی 
صدا شاد بود 
شدم. باور کن
چه طوری ؟تو هنوز عین کنه می چسپی به همه چیز 
به تو یکی نمی چسپم 
یه زمانی چسپیدی 
خیال میکردم ادمی 
نبودم...؟
بودی؟
نگفتم عوض نمی شی 
د...شدم...خیلی وقته...

زن نشست روی صندلی پاشنه پاها را روی لبه میز گذاشت 
حوصله ت سر رفت 
نه به خدا 
می دونی اصل قضیه چیه 
نه 
حق داری 
خوب بگو تا بدونم 
بگم هم نمی فهمی
مردخندید 
حالا تو بگو 
واقعا می خوای بدونی 
حتما
ببین اونوقتا تا زانو تو گه بودم حالا تاخرخره...

برای لحظه ای صداخاموش شد 
پیداست حالت خوش نیست 
نخیر خیلی هم سر حالم. 
می بینم.
تو کی میدیدی که حالا ببینی.
خودت خواستی بمونی اونجا.
نمی خواستم فلنگو ببندم 
الان میخوای 
زن اب دهانش را قورت داد 
بی خیال شو 
می تونم برات کاری کنم 
هیچ کس نمی تونه برای من کاری کنه. 
مثل همیشه لج باز.
نه مثل همیشه بدتر ازهمیشه 
اخر...
می خوام بمونم تا اخرش 
که چی بشه 
که همه بفمن ما ل من نیست. 
اون جریان واقعا جدیه ؟
زنگ زدی اینو بدونی ؟
زنگ زدم صداتو بشنوم.
که ببینی شبیه صدای یه مامان هست یانه ؟
هرجور می خوای فکر کن.
خوش دارم اینجوری فکرکنم.
باشه فقط سعی کن خونسرد باشی.

خوش داری بدونی مگر نه ؟ 
سگوت 
سه هفته اس گرفتارم 
یعنی هیچ قاعده و قانونی نیست 
چرا قاعده ش اینه که من تنها زن تنهای این ساختمان هستم و فقط من می تونستم این کاره باشم 
بچه پشت در خونه تو بوده 
پس خبرا رسیده 
خوب شهر کوچیکه 
اندازه تهرون 
جدی میگم ادم اینجاوقت زیادمیاره 
پس تو تو وقت اضافی داری بازی میکنی 
نه نگران بودم