ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
تیسه!
مو بودم و ابی و اسی و ساسان. قرار نهاده بودیم ظهر که همه ی همساده ها خوابن و گنجیشک هم تو کوچه پر نمی زنه بریم سبخی تیسه. بچه های آبودان بعد از گلوله بازی و قبل از کفتربازی خوراکشون همین تیسه زدن تو سبخی ها و جوقا بود. ساسان چون که بچه ی آبودان نبود اولش به حساب مقاومت می کرد و می گفت : دست کردن تو آشغالا ی کثیف مریضمون می کنه. تازه تو گرما و آفتاب موندن هم خون دماغ می شیم. ولی خب مگه بچه آبودان گوشش بدهکار یی حرفان. آبودانی جماعت وختی تصمیم بگیره تیسه بزنه ؛ میره و تیسه شه می زنه و حتا اگه شده آهن تو دیدار و پای دیوار خونه ی مردم هم که باشه رو در میاره!
اینا رو گفتم تا بدونی کجا هستی و مو کی هستم. سر ساعت دو ظهر که تازه دینگ دانگ اخبار رادیو زده شد هر چار تایی از راه لوله ی فاضلاب خونه هامون که به شکل عمودی رو پشت بوم خونه علم بود ؛ سر خوردیم و اومدیم پایین تا به کار شریف تیسه زنی مون بپردازیم.
روبروی داروخانه شاملو یه سبخی بود که آشغال ها رو مینهادن اونجا . ظهر بود هوا هم گرم و یی پشه ها دور آت آشغالا جمع شده بودند رقات! ساسان تا یی صحنه ها رو دید هق زد و چند قدم عقب رفت. اما مو و ابی و اسی انگار استخر دیده باشیم شیرجه زدیم تو آشغالا. یادمه او روز چیزای باارزشی پیدا کردیم مثه شیشه نوشابه ودیگ روحی و چند تا دمپایی پلاستیکی و یه کلاف سوخته ی آرمیچر که پر مس بود.
باید تا عصر صبر می کردیم تا عامو عبدالله بیادش و دکونشه بازکنه . عامو عبدالله تنها کسی بود که آشغال می خرید. خداییش پول خوبی همبهمون می داد. یکی یکی چیزها رو بهش می دادیم و او هم میذاشت رو ترازو تا حق و ناحق نشه. یه آفرین هم بهمون گفت و بقولا تشویقمون کرد که باز هم بریم تیسه .
او روز کم کمش 3 تومن ( 30 قران ) چی فروختیم. عامو عبدالله گفت اگه آهن هم بیارین ازتون می خرم. بعدی که از عامو عبدالله جداشدیم رفتیم چارتا بستنی خریدیم و وسط بلوار نشستیم و از آرزو هامون گفتیم.
او روز هر چارتایی مون فقط یه آرزو داشتیم که ای کاش تانکی ابوالحسن مال ما بود؛ او وخت تیکه تیکه ش می کردیم و میومدیم به همین عامو عبدالله می فروختیمش و تا اخر عمر برا خودمون آقایی می کردیم.
سلام. میگم هیچوخ شده یه چیزایی مثه الماس تو ذهنت جا بگیره وو از ارزششون کم نشه؟!
سلام. میگم بو زرفه ماهی نمیاد!؟
به یاد زلف نگون سار شاهدان چمن
ببین در آینه جویبار گریه بید
آقا اجازه!